یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

همه زندگی من

راه افتادی عزیزم

1392/10/27 0:02
نویسنده : مامان یاسی
423 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقت بود نتونسته بودم به وبلاگت سر بزنم و برات از شیطونیات بنویسم تقصیر خودته اصلا برام وقت آزاد نمیذاری که الانم رفتی خونه بابابزرگ منم از فرصت استفاده کردم و زود اومدم سر وقت وبلاگت.تو این مدت خیلی اتفاقا افتاد که از بس وقت نشد بیام خیلیاش یادم رفته.دو سه روزه که داری تاتی تاتی میکنی ولی دو سه قدم که راه میری میوفتی اشکال نداره کم کم راه میوفتی خوشکلمقلبماچ

نی نی  دایی حامد یه ماه پیش دنیا اومد نی نی دایی فرهامم سه روز پیش تشریف آورد جفتشون خوشکل و ماهن تو هم وقتی میبینیشون تند تند میگی نی نی   نی نینیشخند

یه چیزی که الان یادم اومد برات بنویسم:چند روز پیش که تو آشپزخونه کنارم بودی دیدم داری میری سر وقت چاه آشپزخونه درپوششو برداشتی و پستونک دهنیتو انداختی توش اومدم نگاه کنم ببینم چیکار کردی دیدم به به برا خودت قلک پیدا کردیتعجب یه عالمه قاشق چنگال انداختی توش کار چند روزته نمیدونم ولی یه عالمه چیز میز انداخته بودی اون توسوالمتفکرمنم رفتم یه درپوش محکم براش گرفتم که نتونی بازش کنی امروز که تو آشپزخونه بودی فندک آشپزخونه رو برداشتی و رفتی سر وقت چاه ولی هرکاری کردی نتونستی درپوشو برداری با دست به من اشاره کردی که بیام پیشت وقتی اومدم به درپوش اشاره کردی که برات بردارم  تو فندکو بندازی اون توقهقهه


پسندها (1)

نظرات (0)