وای از دست تو دختررررررر!
یاسی خانوم این روزا بیش از حد شیطون شدی منو حسابی کلافه کردی همش در حال جیغ کشیدنی طفلی عرشیا و بردیا از دست تو آرامش ندارن دیروز با خودم بردمت خرید که یکم حال و هواات عوض شه ولی بلایی سرم آوردی که از این تصمیمم به شدت پشیمون شدم چشمت به هرچی میفتاد میگفتی این این اول از همه بادکنک دیدی و دست گذاشتی رو یه بادکنک بزرگ برات منم برات خریدم بعد چشمت به توپ افتاد گریه کردی گفتی اایینو میخوام منم چون چندتا توپ خونه داشتی حواستو پرت کردم و بردمت تو یه مغازه که هم اسباب بازی داشت هم وسایل پلاستیکی گذاشتمت اونجا که هرچی انتخاب کردی برات بخرم تو هم تند تند رفتی سمت یه سبدد و از توش یه چیزی ورداشتی و با ذوق اومدی طرفم حالا اون چی بود؟؟؟بین اون همه اسب...
نویسنده :
مامان یاسی
16:56
راه افتادی عزیزم
خیلی وقت بود نتونسته بودم به وبلاگت سر بزنم و برات از شیطونیات بنویسم تقصیر خودته اصلا برام وقت آزاد نمیذاری که الانم رفتی خونه بابابزرگ منم از فرصت استفاده کردم و زود اومدم سر وقت وبلاگت.تو این مدت خیلی اتفاقا افتاد که از بس وقت نشد بیام خیلیاش یادم رفته.دو سه روزه که داری تاتی تاتی میکنی ولی دو سه قدم که راه میری میوفتی اشکال نداره کم کم راه میوفتی خوشکلم نی نی دایی حامد یه ماه پیش دنیا اومد نی نی دایی فرهامم سه روز پیش تشریف آورد جفتشون خوشکل و ماهن تو هم وقتی میبینیشون تند تند میگی نی نی نی نی یه چیزی که الان یادم اومد برات بنویسم:چند روز پیش که تو آشپزخونه کنارم بودی دیدم داری میری سر وقت چاه ...
نویسنده :
مامان یاسی
0:02
چندتا عکس تو جاده شیراز
اینم لباسای جدیدت
پایین اومدنت از رو مبل به روایت تصویر!
ده ماهگی یاسمین
امروز دقیقا راس ساعت 12/15دقیقه ظهر ده ماهت هم تموم شد عزیزم این ماه خیلی پر کار بودی خوشکل خانوم بعد از 10 ماه انتظار بالاخره اون دندونای قشنگت افتخار دادن و خودشونو نشون دادن حالا شما صاحب دو دندون کوچولو شدی تو این ماه یاد گرفتی که خودت بدون کمک از رو مبل بیای پایین به این صورت که اول انقد دور خودت میچرخی تا پاهاتو برسونی لبه مبل بعد اول پای راستو بعدشم پای چپتو میذاری پایین کلی هم تو این حرکت فرز شدی تو یه چشم به هم زدن از رو مبل میپری پایین یه چیز دیگه که یاد گرفتی اینه که برا خودت با آواز قشنگ لالایی میخونی اگه من برات لالایی بخونم و یه لحظه ساکت شم خودت ا...
نویسنده :
مامان یاسی
1:58
سفر به همدان
سلام دخترخوشکلم بالاخره بعد از یه سفر بیست روزه به همدان زادگاه پدری به خونه برگشتیم .روز بیستم شهریور با دایی فرهام رفتیم بوشهر که از اونجا بریم تهران آخه شیراز بلیط هواپیما برای بیستم گیرمون نیومد مجبور شدیم بریم بوشهر از اونجا بریم از تهران هم با اتوبوس رفتیم ملایر .تو این بیست روز حسابی به تو خوش گذشت کلی شیطنت کردی خودشیرینی کردی یه عالمه هم برات خرید کردیم مامان بزرگ برات یه جفت گوشواره گرفت منم برات سه تا النگو خریدم کلی لباس هم برات خریدم آخه اونجا هوا خیلی سرد بود منم اصلا لباس گرم برات نبرده بودم خلاصه کل حقوق این ماهو برا تو دادیم طلا و لباس چندتا از عکسای سفرو برات میذارم که بعدا ببینی این عکسا رو بام ملایر انداختی...
نویسنده :
مامان یاسی
16:41
بدون عنوان
تو این عکس هم وقتی خواب بودی غلط زدی رفتی بغل بابایی خوابیدی ...
نویسنده :
مامان یاسی
1:51