وای از دست تو دختررررررر!
یاسی خانوم این روزا بیش از حد شیطون شدی منو حسابی کلافه کردیهمش در حال جیغ کشیدنی طفلی عرشیا و بردیا از دست تو آرامش ندارندیروز با خودم بردمت خرید که یکم حال و هواات عوض شه ولی بلایی سرم آوردی که از این تصمیمم به شدت پشیمون شدمچشمت به هرچی میفتاد میگفتی این این اول از همه بادکنک دیدی و دست گذاشتی رو یه بادکنک بزرگ برات منم برات خریدم بعد چشمت به توپ افتاد گریه کردی گفتی اایینو میخوام منم چون چندتا توپ خونه داشتی حواستو پرت کردم و بردمت تو یه مغازه که هم اسباب بازی داشت هم وسایل پلاستیکی گذاشتمت اونجا که هرچی انتخاب کردی برات بخرم تو هم تند تند رفتی سمت یه سبدد و از توش یه چیزی ورداشتی و با ذوق اومدی طرفم حالا اون چی بود؟؟؟بین اون همه اسباب بازی رفته بودی برام درپوش توالت ورداشتی آوردیمنم برا اینکه گریت درنیاد خریدمش از مغازه که اومدیم بیرون باز چشمت به توپا افتاد ایندفه مجبورم کردی بخرمش بعدش توپو گرفتی دستت و بین اون همه جمعیت شروع کردی به توپ بازی توپو میزدی زمینو دنبالش میدویدی و با صدای بلند میخندیدی منم مونده بودم خودتو از زیر دستو پای مردم جمع کنم یا توپتومردم با تعجب داشتن بهت نگا میکردن تو هم انگار نه انگار اون همه جمعیت تو خیابونن داشتی کار خودتو میکردییه نیم ساعتی همین جور الاف تو بودم دیدم تو سیر نمیشی توپتو قایم کردم ولی بعد یادم افتاد که از این صحنه بامزه توپ بازیت عکس و فیلم نگرفتم خیلی حیف شد آخه اون لحظه فقط حواسم به این بود که تو زیر دست و پای اون همه جمعیت له نشیالان دوباره میخوام برم خرید ولی عمرا دیگه تورو با خودم نمیبرم